چالشهاي ارزشگذاري استارتآپها و شركتهاي نوپا
چگونه برای شرکتهای نوپا ارزش قائل شویم؟ ارزشگذاری شرکتهای نوپا مسلماً جذابترین و در عین حال ترسناکترین چالش ارزشگذاری است. بسیاری از سرمایهگذاران مانند حاميان مالي، صندوقهای سرمایهگذاری نوپا و سرمایهگذاران خطرپذیر در تلاش برای تعیین اینکه آیا یک سرمایهگذاری جدید یک فرصت سرمایهگذاری جذاب است یا خیر، با این چالش مواجهاند. ارزشگذاری شرکتي، جزئیات بسیاری از تکنیکهای استاندارد را برای ارزشگذاری به شرکتهای نسبتا بالغ؛ تحت پوشش قرار داده است. هدف از این مقاله، درک چالشهای خاصی است که هنگام ارزشگذاری شرکتهای نوپا با آنها مواجهيم و اینکه ببینیم چگونه ميتوانیم تکنیکهای ارزش گذاری استاندارد را طوری تنظیم کنیم که بتوان حداقل ارزش مالی بالقوه یک سرمایهگذاری جدید را ارزیابي كرد.
چالشهای ارزشگذاری
ارزشگذاری شرکتهای نوپا يا استارتآپها به چند دلیل دشوار است. با اينكه استارتآپها متنوع هستند، ولي برخی ویژگیهای مشترک نيز دارند که میتواند هنگام ارزشگذاری، مشكلات عمدهاي به وجود بياورد. برخي از این ویژگی ها عبارتند از:
- عدم وجود تاريخچهاي معتبر و طولاني: شرکتهای نوپا سابقه چندانی ندارند؛ بسیاری از آنها تنها یک یا دو سال سابقه فعالیت و تامین مالی دارند.
- درآمد کم یا حتي صفر: درآمد استارتآپها عموماً خيلي كم و در حد ناچيز است و هزینهها اغلب به جای ایجاد درآمد، با تاسیس کسب وکار در ارتباط هستند.
- وابستگی به حقوق خصوصی: شرکتهای نوپا اغلب به سهام از منابع خصوصی به جای بازارهای عمومی وابستهاند. سرمایهگذاران خطرپذیر در ازای دریافت سهمی از مالکیت در شرکت، به منبع سرمایه سهامداران تبدیل می شوند.
- بقا: بسیاری از استارتآپها چندان دوام نميآورند. مطالعاتی وجود دارد که صحت این موضوع را تایید میکند، اگرچه میزان شکست از مطالعهای به مطالعه دیگر متفاوت است.
- ادعاهای متعدد درباره حقوق صاحبان سهام: تلاشهای مکرر برای افزایش حقوق صاحبان سهام، سرمایهگذاران سهام را که قبلا در این فرآیند سرمایهگذاری کرده بودند، در معرض این احتمال قرار میدهد که ارزش آنها ممکن است با معاملات ارائه شده به سرمایهگذاران سهام بعدی کاهش یابد.
- بیثباتی سرمایهگذاری ها: به طور معمول، سرمایهگذاریهای سهام در شرکتهاي نوپا به صورت خصوصی انجام میشود و بنابراین، اين شركتها نسبت به همتایان خود که به صورت عمومی معامله میشوند، غيرمنطقيتر نمود مييابند.
این واقعیت که شرکتهای جوان تاریخچه محدودی دارند، به سرمایهگذاری از منابع خصوصی وابستهاند، و به ویژه مستعد شکست هستند، همگی راه را براي دشوارتر شدن ارزشگذاري آنها هموارتر ميكنند. تحلیلگران معمولا در هنگام انجام یک ارزشگذاری حقيقي (با استفاده از روش جریان نقدی تخفیف خورده) یا یک ارزش گذاری نسبی (با استفاده از دستورالعمل شرکت عمومی یا دستورالعمل روش های معامله خصوصی) با چالش های ارزشگذاری مواجه میشوند.
ارزشگذاری حقيقي شرکتهای نوپا
چهار مولفه برای ارزشگذاری حقيقي شرکتهای نوپا با استفاده از روش جریان نقدی تنزیل شده وجود دارد:
- جریان نقدی از داراییهای موجود؛
- رشد مورد انتظار از سرمایهگذاریهای جدید و بهبود کارایی در دارایی های موجود؛
- نرخ تنزیل براساس ارزیابیهای ما از ریسک در کسب وکار و سهام آن؛
- ارزیابی زمانی که شرکت به یک شرکت رشد پایدار تبدیل خواهد شد.
با وجود همه این اقدامات، چالشهای تخمینی بسياري وجود دارد که به ویژگیهای مشترک شرکتهای نوپاي فهرست شده در بالا باز میگردد. با یک ارزشگذاری نسبی (با استفاده از رویکردهای بازار)، تحلیلگر خارج از شرکت نوپا به شرکتهای مشابه و یا معاملات مرتبط نگاه میكند. اساس ارزشگذاری نسبی این است که شما یک شرکت را براساس میزان پرداختی بازار به شرکتهای مشابه ارزشگذاری میکنید. باز هم این فرضیه زمانی چالشبرانگیز است که یک شرکت سابقه فعالیت چندانی نداشته باشد. تحلیلگران در مورد اینکه برای به دست آوردن دادههای قابل مقایسه بايستي سراغ چه منابعي بروند، اختلاف نظر دارند. برخی از آنها بر تراکنشهای پرداخت شده برای کسب وکارهای خصوصی مشابه تمرکز كرده و استدلال میکنند که این کسب وکارها وجه مشترک بیشتری با ارزشگذاری شرکت نوپای مورد بحث دارند. تحلیلگران دیگر به دنبال شرکتهای سهامی عام در یک کسب وکار مشابه هستند و ميكوشند تفاوت در اصول را تعدیل کنند. هر دو روش میتوانند هنگام استفاده از آنها برای ارزشگذاری به شرکت های نوپا مشکلساز باشند.
BIZCOMPS، Pratt Stats، Market Data و IBA پایگاه دادههایی هستند که اطلاعات تراکنشی را برای کسب وکار خصوصی فراهم میکنند. این پایگاههای داده با روش معامله دستورالعمل استفاده میشوند و مشکلات بالقوهای هنگام استفاده از این پایگاههای داده برای ارزشگذاری شرکتهای نوپا وجود دارد. عمده مشکلات شامل تراکنشهاي اتوماتيك است. بسیاری از تراکنش ها به صورت دستی انجام میشوند که در آن قیمت فقط نشان دهنده کسب وکار فروخته شده است.
با این حال، گاهی اوقات این طور نیست و قیمت شامل عوامل جانبی دیگری است که ممکن است مختص معامله باشد. مساله دیگر در مورد پایگاههای داده تراکنشی، تفاوتهای زمانی است. تراکنشهای خصوصی به ندرت انجام میشوند. برخلاف شرکتهای عمومی، که در آن ها قیمت فعلی میتواند جهت محاسبه مضربها برای همه شرکتها در یک نقطه از زمان مورد استفاده قرار گیرد، معاملات خصوصی در طول زمان دچار نوسان میشوند. به عنوان مثال، معاملات خصوصی از ژوئن ۲۰۰۸ و دسامبر ۲۰۰۸ در پایگاه داده معاملات خصوصی گنجانده شدهاند؛ این دوره زمانی است که بازارهای عمومی نزدیک به چهلوپنج درصد از ارزش خود را از دست دادهاند. استفاده از ضریبهای عمومی به دست آمده در هنگام استفاده از روش راهنمای شرکتهای عمومی نیز مشكلات خاص خودش را دارد و همين امر، استفاده از ضریبها برای راهاندازی شرکتها چالش برانگیز میكند. مثلاً چرخه عمر یک شرکت بر اصول بنیادی تأثیر میگذارد. به طور کلی، شرکتهای دولتی بزرگتر، پتانسیل کمتری برای رشد و بازارهای تثبیتشدهتری نسبت به کسبوکارهای خصوصی خواهند داشت و این تفاوتها خود را در چند برابری که سرمایهگذاران برای شرکتهای دولتی پرداخت میکنند، آشکار میکند.
علاوه بر این، بقا یا احتمال شکست معمولاً با تثبیت عرضه محصول توسط شرکتها و عمومی شدن آن کاهش مییابد. این شرکتهای دولتی شانس بیشتری برای بقا نسبت به شرکتهای کوچکتر و خصوصی دارند، و بنابراین، باید با ارزشهای بازار بالاتر برای هر متغیر خاص مانند درآمد، درآمد یا ارزش دفتری، ثابت نگه داشتن رشد و ریسک معامله شوند.
ارزشگذاری حقيقي و نسبی استارتآپها مستلزم برآورد ورودیهایی است که به سختی میتوان آنها را به نتیجه رساند. همين وروديها، تحلیلگران را وادار میکند تا به منابع عدم قطعیت بپردازد، درباره آنها بیشتر آموزش ببينند و مانند همیشه از قضاوت حرفهای در ایجاد بهترین تخمینها استفاده کنند.