فرزانه سادات امامی، مدیرعامل تاکسییوز در گفتوگو با «ایرانیان استارتاپ» عنوان کرد:رهبری زنان برای بسیاری از افراد، هنوز پذیرفته نیست
در سالهای اخیر، زنان ایرانی حضور بیشتری در دنیای استارتاپها و مدیریت کسبوکارهای نوپا پیدا کردهاند، اما هنوز با چالشها و موانع خاص خود روبهرو هستند. برای بررسی دقیقتر این موضوع و آشنایی با تجربههای زنان موفق در این حوزه، «ایرانیان استارتاپ» در مصاحبهای با فرزانه سادات امامی، مدیرعامل تاکسییوز و عضو هیئتمدیره اتحادیه کشوری کسبوکارهای مجازی، به گفتوگو نشست.
در این گفتوگو، امامی از نگاه فردی و عملی درباره مشکلات، نیازها و فرصتهایی صحبت میکند که زنان کارآفرین در مسیر رشد و مدیریت یک استارتاپ با آن روبهرو هستند. او در کنار بیان چالشها، ایدههایی هم برای حمایت و توانمندسازی بیشتر زنان ارائه میدهد. این گفتگو سعی دارد بدون سوگیری و قضاوت، بخشهایی از واقعیت کار و زندگی زنان فعال در فضای کسبوکارهای نوپا را روایت کند.
نخستین چالش یک زن در مسیر رهبری
به عنوان مدیرعامل و یک زن کارآفرین، مهمترین چالشی که در مسیر حرفهای خود تجربه کردید چه بود؟
به عنوان مدیرعامل تاکسییوز و البته یک زن در اکوسیستم استارتاپی ایران، بزرگترین چالشی که با آن روبرو شدهام، عبور از پارادایم ذهنی برخی افراد است که هنوز زن بودن را در تضاد با توانمندیهای مدیریتی و رهبری میبینند. وقتی شما در راس یک کسبوکار فناورانه مانند تاکسییوز قرار میگیرید، انتظاراتی وجود دارد که فراتر از صرف داشتن دانش فنی و توانایی مدیریتی است.
این یک میدان نبرد دائمی است؛ میدانی که در آن باید با هر قدم، شایستگی و صلاحیت خود را اثبات کنم، در حالی که همتایان مرد من در بسیاری از مواقع، این صلاحیت را به صورت پیشفرض دارند. این فشار مضاعف برای اثبات خود، گاهی طاقتفرساتر از خود ریسکهای کسبوکار است. اما همین تقابل، انگیزهای قدرتمند برای شکستن این کلیشهها و نشان دادن این واقعیت است که زن بودن، نه تنها نقطه ضعف نیست، بلکه میتواند منبع قدرت، خلاقیت و تابآوری بینظیر باشد.
فضای استارتاپی ایران برای زنان
فضای استارتاپی ایران را برای یک زن چطور توصیف میکنید؟ فرصتساز، محدودکننده یا چیزی بین این دو؟
فضای استارتاپی ایران همانند شمشیری دولبه عمل میکند؛ از یک سو بستری برای فرصتآفرینی و رشد فراهم میآورد و از سوی دیگر با محدودیتها و چالشهای قابل توجهی همراه است. در این میان، قدرت واقعی یک زن کارآفرین به توانایی او در تبدیل همین محدودیتها به فرصتهای تازه گره خورده است.
اگرچه ظرفیتهای فوقالعادهای برای پیشرفت در این اکوسیستم وجود دارد، اما موانع فرهنگی و ساختاری همچنان پابرجا هستند؛ به ویژه دسترسی دشوار به سرمایه، محدودیت در ورود به شبکههای سنتی و گاهی تردید در پذیرش رهبری زنان، از جمله این چالشهاست. زنان کارآفرین باید فضای استارتاپی را همچون میدان نبردی هوشمندانه ببینند؛ میدانی که در آن تنها با استراتژی، مهارت و ارادهای قوی میتوان از فرصتها بهره گرفت و موانع را کنار زد. این فضا به زنانی نیاز دارد که روحیه جنگجویی واقعی داشته باشند، نه فقط زنانی که صرفا در این عرصه حضوری فعال دارند.
در موفقیت یک زن کارآفرین/ مدیر، بیشتر به مهارتها تکیه کردهاید یا شبکه ارتباطی؟
قطعاً هر دو؛ بدون مهارت، شبکه ارتباطی شما صرفا یک دفترچه تلفن پر از نامهای آشناست، نه اهرم قدرت.
کلیدیترین حمایت برای زن کارآفرین
اگر قرار بود فقط یک سیاست حمایتی برای زنان کارآفرین وضع شود، چه چیزی را پیشنهاد میدادید؟
اگر قرار بود فقط یک سیاست حمایتی وضع کنم، تمرکزم را بر راهاندازی مرکزی با دسترسی آسان ویژه زنان کارآفرین میگذاشتم. جایی که بتوانند به راحتی به همه چیز دسترسی داشته باشند؛ از وامهای با بهره کم و فرآیندهای اداری شفاف، تا منتورهای باتجربه و حتی فضاهای کاری اشتراکی.
این مرکز باید بهگونهای طراحی شود که کمترین میزان بروکراسی را داشته باشد و زنان بتوانند بدون اتلاف وقت و انرژی، به راحتی مجوزها، وامها و مشاورههای مورد نیازشان را دریافت کنند. هدف اصلی این است که دسترسی به خدمات را برای زنان کارآفرین واقعا هموار و بیدردسر کنیم.
نخستین تصمیم برای تغییر مسیر زنان اکوسیستم
اگر امروز به عنوان یک تصمیمساز دولتی اختیار کامل داشتید، اولین تصمیمی که برای زنان اکوسیستم میگرفتید، چه بود؟
اگر امروز به عنوان یک تصمیمساز دولتی اختیار کامل داشتم، اولین تصمیمم براندازی سیستم ناکارآمد فعلی و ایجاد یک بانک اطلاعاتی هوشمند از ظرفیتهای زنان کارآفرین بود. سیستمی که به جای درخواست حمایت، ظرفیتهای بالفعل و بالقوه زنان را به صورت خودکار به سرمایهگذاران و نهادهای دولتی معرفی کند.
ما به جای تمرکز بر رفع نیاز، باید به عرضه شایستگی بپردازیم؛ تغییری رادیکال که زنان را از موقعیت درخواستکننده به جایگاه فرصتآفرین ارتقا دهد.
تعادل میان خانواده و کار
آیا تا به حال بین مسئولیتهای خانوادگی و کاری دچار تعارض یا چالش شدهاید؟ چگونه با آن کنار آمدید؟
واقعاً کمتر کسی پیدا میشود که با چنین چالشی روبهرو نشده باشد. خودم بارها این موقعیت را تجربه کردهام. مثلا یادم هست یک بار قرار بود برای یک قرارداد مهم در جلسهای شرکت کنم، اما همزمان فرزندم بیمار شده بود و به مراقبت نیاز داشت. در این شرایط، اولین کاری که میکنم این است که کاملا شفاف و صادقانه موضوع را با طرف مقابل مطرح میکنم. به تیمم در تاکسییوز توضیح میدهم چه وضعیتی دارم و با هم به دنبال راه حل میگردیم. گاهی میشود به صورت آنلاین در جلسه شرکت کنم یا از یکی از همکارانم میخواهم به جای من حضور داشته باشد.
در این جور مواقع، انعطافپذیری خیلی مهم است؛ باید سریع خودمان را با شرایط جدید وفق بدهیم و از اطرافیان یاری بگیریم. البته گاهی هم باید واقعبین باشیم و قبول کنیم که شاید یک فرصت را از دست بدهیم، اما همیشه اولویتها، مخصوصاخانواده، باید در نظر گرفته شود.
رهبری با نگاهی برخاسته از مادری
آیا مادری باعث شده نگاه شما به رهبری تیم یا ساختار سازمانیتان تغییر کند؟
بله، کاملاً تأثیرگذار بوده است! پیش از تجربه مادری، عمدتاً تمرکزم بر جنبههای فنی و دستیابی به نتایج در محیط کار بود. اما پس از مادر شدن، رویکردم نسبت به افراد و اعضای تیم تغییر اساسی کرد و آنها را با نگاهی انسانیتر و عمیقتر دیدم. حالا بهتر درک میکنم که هر عضو تیم، فارغ از مهارت و تخصص حرفهایاش، دارای زندگی شخصی، دغدغهها و چالشهای ویژه خودش است.
این تجربه باعث شد ساختار سازمانی را انعطافپذیرتر طراحی کنم؛ به طور مثال، درباره ساعت کاری انعطاف بیشتری به خرج بدهم یا امکان دورکاری را برای شرایط خاص فراهم کنم. حتی موقع برنامهریزیهای تیمی، همیشه به این فکر میکنم که چطور میتوانیم محیطی فراهم کنیم که همه، به ویژه مادران و پدران شاغل، راحتتر بین کار و زندگیشان تعادل برقرار کنند.
باور دارم وقتی افراد احساس کنند دیده میشوند و نیازهایشان درک میشود، با انگیزه بیشتری کار خواهند کرد. به طور کلی، مادر شدن باعث شد من رهبر دلسوزتر و همدلتری باشم و دید انسانیتری به همکارانم پیدا کنم.
حمایت خانواده، تکیهگاه مسیر کارآفرینی
حمایت خانواده یا همسر چقدر در مسیر کارآفرینی/ مدیریتی شما نقش داشته است؟
اگر بخواهم بدون اغراق بگویم همسرم، همکارم و شریک زندگیام مهمترین پشتوانه و ستون موفقیت من در این مسیر بوده است. نقش خانواده، بهویژه همسرم، فراتر از یک همراهی عاطفی ساده است؛ او واقعا شریک اصلی من در تمام فراز و نشیبهای کارآفرینی و مدیریت محسوب میشود.
ما نه تنها در تقسیم مسئولیتهای خانه و فرزاندانمان، بلکه به طور مستقیم در تصمیمگیریهای استراتژیک تاکسی یوز، در تحلیل چالشها و در برنامهریزی برای آینده، در کنار هم هستیم. وقتی درگیر جلسات حساس کاری بودم، هیچ وقت نگرانی از بابت کارهای خانه یا کارهای روزمره نداشتم، چون همیشه میدانستم با هم یک تیم قوی هستیم.
اگر قرار باشد روزی فرزندتان هم وارد مسیر کارآفرینی شود، دوست دارید چه چیزی از شما یاد بگیرد؟
اگر روزی فرزندم این مسیر را انتخاب کند، میخواهم به اهمیت کار تیمی پی ببرد و بداند که هیچ موفقیتی به تنهایی حاصل نمیشود. مهمتر از هر چیز، دوست دارم یاد بگیرد که میتوان در عین موفقیت شغلی، در زندگی شخصی هم موفق بود، بیآنکه یکی را فدای دیگری کند.











دیدگاهتان را بنویسید